ماجرای قهر شهید رجایی از سر سفره عریض و طویل

ساخت وبلاگ

استقبال اتوبوسی از شهید رجایی؛

وقتی رئیس جمهور با اتوبوس شرکت واحد به محل سخنرانی می رود
آقای رجایی کمی نان برداشت و شروع کرد نان خالی خوردن. آقای طبسی گفت: آقای رجایی چرا غذا میل نمی فرمائید؟ رو کرد به آقای چراغچی نامی که مستخدم آنجا بود گفت: برای آقای رجایی غذا بکش. آقای غفوری فرد آمد غذا را بردارد که خودش بریزد، آقای رجایی ممانعت کرد..
در سمعی و بصری سپاه کار می کردم و وظیفه عکاسی از سفر مقامات کشور به مشهد بر عهده ام بود.
آقای رجایی کمی نان برداشت و شروع کرد نان خالی خوردن. آقای طبسی گفت: آقای رجایی چرا غذا میل نمی فرمائید؟ رو کرد به آقای چراغچی نامی که مستخدم آنجا بود گفت: برای آقای رجایی غذا بکش. آقای غفوری فرد آمد غذا را بردارد که خودش بریزد، آقای رجایی ممانعت کرد..
استقبال اتوبوسی از شهید رجایی؛
ماجرای قهر شهید رجایی از سر سفره عریض و طویل/ وقتی رئیس جمهور با اتوبوس شرکت واحد به محل سخنرانی می رود
آقای رجایی کمی نان برداشت و شروع کرد نان خالی خوردن. آقای طبسی گفت: آقای رجایی چرا غذا میل نمی فرمائید؟ رو کرد به آقای چراغچی نامی که مستخدم آنجا بود گفت: برای آقای رجایی غذا بکش. آقای غفوری فرد آمد غذا را بردارد که خودش بریزد، آقای رجایی ممانعت کرد..
در سمعی و بصری سپاه کار می کردم و وظیفه عکاسی از سفر مقامات کشور به مشهد بر عهده ام بود.
شهید رجایی به عنوان رئیس جمهور به مشهد آمد. از لحظه ای که شهیدرجایی وارد مشهد شد از ایشان عکس تهیه کردم. نحوه استقبال از ایشان برخلاف کسانی که می آمدند مشهد، متفاوت بود. ایشان سوار ماشین شخصیتی نشد و گفت با اتوبوس شرکت واحد می آیم. یک اتوبوس شرکت واحد تهیه کردند و مسیر فرودگاه تا حرم را رجایی با اتوبوس آمد.
شهید رجایی بعد از نماز ظهر در حرم سخنرانی داشت و بسیار روی مساله مستضعف و حمایت از قشر آسیب پذیر جامعه در سخنرانی اش تکیه کرد. سخنرانی تمام شد و ما رفتیم دارالضیافه برای ناهار.
آن روز جمعی که حاضر شده بودند، بیش از زمانهای دیگر بود. سفره ای که انداخته بودند خیلی عریض و طویل بود و نوع غذایش نسب به غذاهای سایر پذیرایی ها متفاوت بود. یعنی مقداری شکیل تر و با تنوع غذایی بیشتر.
من جوری نشستم که مقابلم آقای رجایی بود. ایشان که نشست پای سفره، آقای طبسی سمت راست ایشان نشست. آقای غفوری فرد استاندار وقت خراسان هم سمت دیگر نشست.
آقای رجایی کمی نان برداشت و شروع کرد نان خالی خوردن. آقای طبسی گفت: آقای رجایی چرا غذا میل نمی فرمائید؟ رو کرد به آقای چراغچی نامی که مستخدم آنجا بود گفت: برای آقای رجایی غذا بکش. آقای غفوری فرد آمد غذا را بردارد که خودش بریزد، آقای رجایی ممانعت کرد.
شهید رجایی گفت: <<من الان کلی راجع به قشر مستضعف و تهیدست جامعه حرف زدم چطور پای این سفره بنشینم.>> از جایش بلند شد و با حالت قهر رفت.
آقای طبسی دستور داد که سفره را جمع کنند و این جلسه به هم خورد.
من این حرکت را در هیچ کدام از شخصیت هایی که مشهد آمدند ندیدم و هنوز که هنوز است هیچ کس مثل شهید رجایی در ذهن من تجلی پیدا نمی کند. خیلی خالص بود ایشان و مثل جامعه آن روزش بود. حیف که نگذاشتند مرام و مسلکش در جامعه گسترش پیدا کند.
<<برگرفته از مصاحبه واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با حسن کمالیان از اعضای واحد تبلیغات سپاه مشهد در دهه60>>
علمی - سیاسی و . . . ...
ما را در سایت علمی - سیاسی و . . . دنبال می کنید

برچسب : ماجرای,شهید,رجایی,سفره,عریض,طویل, نویسنده : ehamfekran6 بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 18:46